وقتی در نقطهء عطف ،و یا
در تردد ِ سوره های ِ هر جائی، قنود میبندی
وتخم لَقّ ِ شَک را بر کردار حضور خویش به وضو مینیشینی
به قد قامت آیا و شاید ها
در آن وقت، در آن لحظه، در آن زمان، داستان آزاده گی را
از یاد بُرده ای، فلسفهء پرواز را
ساختنِ آشیانی در بلندایِ خانهء سیمرغ
دامون
١١/٠٧/٢٠٠٩
این شعر "قد قامت" را بیشتر
برای خاطر اعتراض نوشتم،این روزها مثل روز های گذشته تاریخ وضع اجتماعی درهمی در ایران
را داریم هر کجای دنیا که باشیم نا دیده گرفتن حقیقت تکرار مکرر تاریخ میشود، این بچه
هایی که در عکس بالا مشاهده میکنید، کودکان
سرزمین عشق و زیبایی در کلاسهای درس هستند؛ چه انتظاری میتوان داشت از اینها وقتی بزرگسال
شوند و با دانش خودشان در برابر سختی های اجتماع قرار بگیرند اصلان اینها چه گناهی
کرده اند که مانند عروسک با آنها رفتار شود و با این تعلیم و تربیت، تحویل اجتماع آینده میشوند؟؛ این یک اعتراض که نه، این یک انتقاد
است.
دامون