۲۸ مهر ۱۳۹۵

در این غصیانِ بارانی





 میترسند، سایه ها  از سایه هایِ خویش
در این مسلخ شده در ناکجایِ دور، کنار جادهء ابریشمی از پود رفته زُخ‌ نمایش عور 
سر ها در گریبان است، و گَر حرف حقیقت بر زبان آری، بسان واژه ای نا جور نامَندَش و رسم من، و  ما بودن، و رسمِ سادهء اجسام، و این آیا و شایدها
و این، بنشسته بر مسند، گدای کور
*****
 میترسند، سایه ها  از سایه هایِ خویش، در این، بر باد رفته از همه اَیّام
در این غصیانِ بارانی، در این دم کرده گورستان

دامون


١٠/١٨/٢٠١٦

برداشت دوم

هیچ نظری موجود نیست: