February 10, 2016

این روز ها






عشق من
این روز ها
اینگونه ام ، ببین
دستم
چه کند، پیش می رود
انگار
هر بار شعر باکره ای را سروده ام
پایم، چه خسته می کشدم
گویی
کَت بسته، از خم هر راه رفته ام
تا از سر هرجا
حتی شنوده ام
هر بار شیونِ تیر خلاص را


ای دوست، این روز ها
با هر که دوست می شوم، احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم
که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است
دیریست که هیچکار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام، یعنی که شاعرم
گیرم، از این کنایه هیچ نفهمی
این روز ها
اینگونه ام
فرهاد واره ای، که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود، آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید
یک جنگجو که نجنگید، اما
شکست خورد






نصرت رحمانی

No comments:

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List