۲۱ مرداد ۱۳۹۴

تبعید




مثل مادر که از دست رفت و دیگر نتوانمش دیدن، نشسته چای در استکان میریزد
مثل لحظه ای که جُدا شدم از تو، وقول دادم، که دیگر نبینمت
مثل آن لحظه، که باد کلاه را از سر بِرُباید
دیگر به تو بازنخواهم گشت آشیانِ من، وطن

دامون


٠٨/١٢/٢١٠٥

هیچ نظری موجود نیست: