ترانه ای دیگر باید مرا
سخنی، حرفی، جُمله ای دیگر باید مرا
باید چُونان گلوله ای سربی رنگ، بشکافم قافیه ای نازکتر از نوک سوزن را
چون آن پژواک، ببارم لحمه ها را در آوِشخوارِ زمان، از بر شوم، گفته های خویش را
بسازم
پناهگاهی از سنگ، از ساروج به دُرِ پیلهء خویش
همراه با سوره های قیچی شده در بطری شراب، هر صبح در غیاب طلوع آفتاب
*
چون سُر خورده گان مست، واژگونه مینگرم گذشت دوران را
واژه ای دیگر باید مرا، حرفی غَزلی، باژگونه
رودکی وار
دامون
٢٢/٠٤/٢٠١٥
عکس بالا از مجموعه تندیسهای هیچ، از استاد پرویز تناولی است
No comments:
Post a Comment