دنیا محلی برای گذر است، با خویش میگوید عابر
و عبور میکند سرلانه و بی اعتنا از خطی پیش کشیده به سنگفرش خیابان
آنسوتر گله ای بیمار و گَر
در رداّدهء خدایان منقوش به صَقف ِ معبدی شکسته و مطروک
نقشی از زنگار ماه را به دخیل چهره میبندد تا امری مشتبه شود
و باطن اجرام به استُرلاب ِ خرافه بنشیند
و چای گرم مانده در استکان باقی، در انتظارِ آنکه چو آونگ میرقصد به دار، سرد شود
جلاد مغز ها، از آستین، حُقه ای دگر را در مُقیله است
و کاسه ای داغتر از آش را
به رسم قوت بر طعام افعی هاست
دل بد مدار ، نه دور در زمان، جلاد خود به خویش
طعمه دست نشانده افعی هاست
دامون
١٢/٠٥/٢٠١٤
قصّاب اینجا به معنی کسی است که محلی را که متعلق به او نیست به جبر در اختیار میگیرد
در مُقیله است به معنی در فکر آن است
افعی اینجا به معنی مار هایی است بس بزرگ که دست نشانده و خانه گی شده اند و غذا ی خودشان را نه به صورت شکار، که توسط صاحب خویش دریافت میکنند در حقیقت هر غذایی را که بیاورند، اعم از گنجشک و قناری تا مُردار و استخوان مار های همجنس، همه را برای ادامه ی حیاط میبلعند
No comments:
Post a Comment