دنیا محلی برای گذر است، با خویش میگوید عابر
و عبور میکند سرلانه و بی اعتنا از خطی پیش کشیده به سنگفرش خیابان
***
آنسوتر گله ای بیمار و گَر
در رداّدهء خدایان منقوش به صَقف ِ معبدی شکسته و مطروک
نقشی از زنگار ماه را به دخیل چهره میبندد تا امری مشتبه شود
و باطن اجرام به استُرلاب ِ خرافه بنشیند
و چای گرم مانده در استکان ، در انتظارِ آنکه چو آونگ میرقصد به دار، سرد شود
**
جلاد مغز ها، از آستین، حُقه ای دگر را در مُقیله است
و کاسه ای داغتر از آش را
به رسم قوت بر طعام افعی هاست
*
نه دور در زمان شاید، جلاد خود به خویش
طعمه دست نشانده افعی هاست
دامون
١٢/٠٥/٢٠١٤
قصّاب اینجا به معنی کسی است که محلی را که متعلق به او نیست به جبر در اختیار میگیرد
*
در مُقیله است، به معنی در فکر آن است
*
افعی، اینجا به معنی مار هایی است بس بزرگ که دست نشانده و خانه گی شده اند و غذا ی خودشان را نه به صورت شکار، که توسط صاحب خویش دریافت میکنند در حقیقت هر غذایی را که بیاورند، اعم از گنجشک و قناری تا مُردار و استخوان مار های همجنس، همه را برای ادامه ی حیاط میبلعند
No comments:
Post a Comment