May 1, 2014

من پیش از این میخواستم






من پیش از این میخواستم
گفتار خود را مشتری
و اکنون
همی‌خواهم ز تو
کز گفت خویشم
واخری
بت‌ها تراشیدم بسی
بهر فریب هر کسی
مست خلیلم
من کنون
سیر آمدم از آذری
آمد بتی بی‌رنگ و بو
دستم معطر شد به او
استاد دیگر را بجو
بهر دکان بتگری
دکانِ خود پرداختم
انگارها، انداختم
قدر جنون بشناختم
ز اندیشه‌ها ی بر بری
گر صورتی آید به دل
گویم برون رو ای مضل
ترکیب او ویران کنم
گر او نماید لمتری
کی درخور لیلی بود
آن کس کز او مجنون شود
پای علم آن کس بود
که او راست
جانی و سری


غزل شمارهٔ ۲۴۴۹
دیوان شمس

توضیح: تغییر لغات، ویرایش و تنظیم جدید مبنی بر استنباط و پژوهش شخصی است و درجهء انحصار و تغییر مکرر در غزل های شمس نیست؛ بنا به تضادی که در طبقاط مردمی و حاکم از بدو تدوین شمس وجود داشته و هست، مصداق مبرم، همیشه بر آن بوده که واقعیت را از روایت کاتبان مزدور به تفریقِ شعور برسانند
دامون


No comments:

Post a Comment

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List