جاری ابرها را در جنگل بی پایان ستاره ها
از هر کنارهء آسمان نظاره گرم
میخروشد در تاریک مُدام
پژواک ِ یک یکِ توده ها ی مُتمادی
همچون قراولانِ سلطانی قدار بند
میبارد از هر گوشه ء نهان
بر بوته هایِ خشکیده و اطشان
قطره قطره چکه های باران
*
آه ای فرشتگان زیبا
که آبستن شکوه بارانید
و میبارید دانه های عصیان را در رعد هر صدا
با واژه
با حرف
چگونه توانم بیانتان؟
چگونه توانم نوشت شمایان را بر سطحِ این کولابِ شور؟
دامون
No comments:
Post a Comment