در شبی مسخ شده از
تپش پنجره ها
در غیاب تو در این
مفرق اندیشهء من
هیچ، هیچ نگذشت و
من این سان تنها
میگُریزم از خویش
وبه خود میکوچم
دامون
١٨/٠٧/٢٠٠٩
در شبی مسخ شده از
تپش پنجره ها
در غیاب تو در این
مفرق اندیشهء من
هیچ، هیچ نگذشت و
من این سان تنها
میگُریزم از خویش
وبه خود میکوچم
دامون
١٨/٠٧/٢٠٠٩