۲۹ مرداد ۱۳۹۳

بهر طویل ٢



 



در این امواج پُر عُصیان

در این بُهران دریابار

در این کولاب ِ ننگ و حصرت و افسوس بی پایان

در این بیقوله که حتی نمیروید نهال خستهء گندم، درون شوره زارانش

در این سبزی ِ بد خیمی، که از تُرش آب پسمانده ز ِ پارین روز رققت بار دیروز است

نمییابی بر این کشتی یکی سُکّان، نه ا سکانی بر این لنگر نه یک انگارهء محکم به مفلوکی ِ این اِشکسته کشتی، که

 هر موج خروشان را دهد آهسته تر صُوقی ز ِ کژّی گونهء ایام

نمی آید نظر را دیده بر ساحل دگر

که در هر گوشه اش

یک کومه از شادی به جشن آید

و پاکو بان

ز برگشتی دوباره

به اعجازی زمانگونه

به روئیا های زیبایی


و بیدارت کند

آهسته از کابوس مسلخ گونهء امروز بی فردا

***

در این بهر طویل قصهء انسان

جدا ماندیم

دو صد افسوس

دو صد هی هات






دامون



اول تیر ١٣٩٠