۶ شهریور ۱۴۰۴

پاورقیِ بهر طویل








بهر طویل



زندگی، صحنه ء بازیست، و ما هریک 
نقشی از اندیشهء خود را 
به روی پردهء هر روز
 اگر غمگین اگر شاداب 
به هر نحوی که میباید نه می شاید
به گرما گرم این آتش که میسوزد
 به هر هیمه به هر تروار
 چه در گرماش چه در شعله اش به دلگرمی 
ویا دودش که چون ابری ولی نازا 
نمیبارد به بام و کومه های ِ ما
:من
نشسته در خیال و خلصه و وجدی 
چُنان کو گفته باشَندَش که خوشبخت است 
!ویا در بخت بی بختی گرفتار




دامون




٠١/٠١/٨٩



بهر طویل یک نوع وسبک از نوشتن شعر پارسی است که بیشتر به زبان عامیانه و بدون برخورداری کامل از اوزان قانونی ساختمان جمله سروده میشود؛ اکثر اشعار بهر طویل از دهه های معاصر است و چُنان قدمتی در آنها دیده نمیشود. همینطور بیشتر آنها که من میشناسم، اکثراً کمی رکیک و طنز آلود هستند و زبان لوطی ها و مردم کوچه بازار را دارند؛ و انتقادی هم میتوانند باشند، اینکه مابین جمله ها هیچ امتداد و آغازی نیست یکی از شرایط این نحو شعر است، از این گذشته جملهء جدید با پاراگراف جدید شروع میشود، یعنی اینکه با شروع جملهء جدید گوینده میباید داستان و یا تشبیه دیگری را شروع کند و در آخر به جمله گفته شدهء قبلی ربط دهد


البته، سروده هایِ بسیار زیادی را میتوان یاد کرد که بهر طویل را همانند تبلیغ و تمجید و تصنیف و ترانه استفاده کرده اند و شاید در آنها امیال شخصی خویش را مانند مبلغان دینی و خُرافه ای در تعزیه و معرکه به نمایش گذاشته اند منباب مثال خواندنِ روضه که سرایندهء آن، با  تنظیمِ آهنگ ُ تعریفِ حادثهء تیر خوردن به گلو ویا بریده شدن دستی میانجامد که به صمع حُضار اگر خوب بنشیند قطره اشگی هم از سر باور بر آن بریزند

اما شعر بهر طویلی که من نوشته ام، که البته در سه برداشت مختلف است در بالا پرده اولِ آن به نام بهر طویل آورده شد و در پایین، پرده دوم از آنرکه همایش هایِ حجمیِ بلندتری دارد را نوشتم که این خود بسندهء  حرف را بالا تر ببرد ( شاید برای خیلیها این سبک از نوشتنِ من ناگویا باشد، اما حرفی است از رُئیت من و نه یک روایت   و و فقط سعی کرده ام با آوردن لغاط و اصتلاحاتی که شنونده از آنها نه فقط میتواند برداشت نویسنده را در نوشتن آن درک کند، بلکه در وَجد همان تشبیهات تصور خویش را هم داشته باشد

با تشکر دامون
پنج شنبه نهم شهریور 2584
28/08/2525


بهر طویلِ دو


در این امواج پُر عُصیان
در این بُهران دریابار
در این کولاب ِ ننگ و حصرت و افسوس بی پایان
در این بیقوله که حتی 
نمیروید نهال خستهء گندم درون شوره زارانش
در این سبزی ِ بد خیمی
 ، که از تُرش آب پسمانده 
ز ِ پارین روز رققت بار دیروز است
نمییابی بر این کشتی یکی سُکّان
، نه اسکانی بر این لنگر 
نه یک انگارهء محکم به مفلوکی ِ این اِشکسته کشتی
 که هر موج خروشان را دهد آهسته تر صُوقی ز ِ کژّی گونهء ایام
نمی آید نظر را دیده بر ساحل دگر
که در هر گوشه اش
یک کومه از شادی به جشن آید
و پاکو بان
ز برگشتی دوباره
به اعجازی زمانگونه
به روئیا های زیبایی

و بیدارت کند

آهسته از کابوس مسلخ گونهء امروز بی فردا

***

در این بهر طویل قصهء انسان
جدا ماندیم
دو صد افسوس
دو صد هی هات


دامون


اول تیر ١٣٩٠

Posted by Damon at 21:55









هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در صورت میل: کُمنت !

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من