February 29, 2020

هم مرگ، بر جهان شما نیز بگذرد


هم مرگ، بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد.
وین بومِ محنت، از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیانِ شما نیز بگذرد.
باد خزان، نکبت ایام، ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد.
آب اجل، که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد.
ای تیغتان، چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد.
چون دادِ عادلان، به جهان بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد.
در مملکت، چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد.
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد.
بادی که، در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد.
زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت
ناچاره کاروانِ شما نیز بگذرد.
ای مفتخر، به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد.
این نوبت، از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود، از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد.
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم 
تا سختی کمان شما نیز بگذرد.
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد.
آبی‌ست، ایستاده درین خانه مال و جاه
این" آب ناروانِ" شما نیز بگذرد
ای تو رمه، سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد.
پیل فنا، که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد.
ای دوستان، خواهم که به نیکی دعایِ سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد.

سیف فرغانی






سیف، زاده در شهر فرقان، از شاعران اوایل قرن هشتم هجری و هم دُوره ی سعدی میباشد 
مجموعه اشعارش، حاوی از غزل، قصیده، قطعه و رباعیست 
قصیده ی "هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد" را او، خطاب به مغولان مهاجم سروده 



پ.س

این شعر بسیار متفاوت است، زبان حالِ یک در بند است، خطاب به جلاد، شکنجه گر، زندان بان، اونی که تومغز میزنه، یا اینکه طناب دار با دستورش دور گردن میافته؛ فکرش را بکن!، شیر ژیان، در استانه ی شقاوتِ بی حد، قُقنوس، سیمرغ.؛ گویی، قبل از قصیده بودن، یک خطابه یک دفاعیه است، قرینه ی دو زمان مغول و عصر حاضر ،  نَسکی که "ی. رُیایی" (تفاوت شعر مرده و شعری که زنده است) را به خوبی منعکس میکند؛ چیزی که امروزه، حائض اهمیت است 

:نتیجه
.این شعر، که در زمان گذشته ی دور سروده شده، امروز، "(به استناد تاریخ )، به "حاصلِ راهی در قفا نوردیده " دگردیس شده

دامون 

۳۰/۱۲/۲۰۱۹

No comments:

Post a Comment

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List