میان حقیقت و دوُروغ، راهِ بسیاریست، چون فاصله بینِ زمین و ماه.
تو، گفتی شراره ٔ انتقام در حقیقت نقش میبندد، وقتی، دوروغی در روشنی
روز، حقیقتی محض میگردد، میافشُرد مرا همچون تناول باران، به خشگ بیابان.
تو، گفتی، ساطور، بر گُردِهٔ "
حقیقت" نشسته، در تموز روز.
*
طنینِ پژواکی، به بانگ میخواند: دروغ بود، آنچه تا به حال، حقیقت بود.
*
طنینِ پژواکی، به بانگ میخواند: دروغ بود، آنچه تا به حال، حقیقت بود.
*
میان حقیقت و دوروغ را، مجالی نیست، و پیکر زمان از حقیقت خالیست، تو گفتی، که جوینده گان حقیقت تا به حا ل
آب در هاون دروغ،
کوبیده اند، در این تموز
*
میان حقیقت و دوروغ را، مجالی نیست، و پیکر زمان از حقیقت خالیست، تو گفتی، که جوینده گان حقیقت تا به حا ل
آب در هاون دروغ،
کوبیده اند، در این تموز
*
بس نا بخردانه، میرقصد، چون کولی سرمست، آنکه، دانسته، خویش را به بیراهه میزند.
آه، که آرزو نقشی بر آب است، و ما هنوز ، چشم بسته بر آن.
*
تو گفتی، پاشیده در همه جا، بذرِ شکِ نبود.
تو گفتی، پاشیده در همه جا، بذرِ شکِ نبود.
دامون
۱۲/۰۹/۲۰۱۸
پ س:
_ در تَموز روز یا تموز روز، اینجا پایان روز، هنگامی
که آسمان درست وسط تاریکی و روشنیست.
_ هاون دروغ، آن
هاون را گویند که در آن آب کوفتندی.
_ پیکر زمان، اتفاق افتادن با انسان، از بدو تا اختتام او.
_ مُواَزنِ ظلم، اینجا معنیِ پیام آوریست،
از حضوربربریت در قرن معاصر،
_ بذرِ شکِ نبود، اینجا همان تخم لقِ دروغ است و
نمایشی شرم آور از یک قحطیِ پیش ساخته، به زبانی همانند نُت آن فلوتِ صِحر آمیز، از حقیقتی پیام آور است، که همه چیز را خواست خدایی میداند زاییده از انگارهء خویش و نه هیچ چیز دیگری.
نمایشی شرم آور از یک قحطیِ پیش ساخته، به زبانی همانند نُت آن فلوتِ صِحر آمیز، از حقیقتی پیام آور است، که همه چیز را خواست خدایی میداند زاییده از انگارهء خویش و نه هیچ چیز دیگری.
No comments:
Post a Comment