۲۹ بهمن ۱۳۹۵

اشگ تمساح


اشگ تمساح میریزد. از آسیمه یِ چشمانش، وقتی در تمسخورِ طحلکِ خویش میخندد؛
دنیا واژگون است
همه میدانند که چه دور ویا نزدیک
خالی خواهد شد صحنه تاریخ  از آدمی
و هیچ اشگ را  نشان نخواهی یا فت، حتی، از آسیمهٔ چشم تمساحی.
آنکه در  این شبیخون عشق را، حتی ذرّه ای، جان،  مانده بماند به کالبُد، حدیث دیگریست

دامون

۱۷/۰۲/۰۱۷
پی .اس:
طحلک:  نام دلقکِ دربار سلطان محمود
اشگِ تمساح: گویند از گونهٔ تمساح میریزد، وقتی طعمهٔ خویش را میبلعد؛ کنایه به تظاهرشخص به غمگینی، در اوج بیرحمی.

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من