عاشقانه
نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما به شیشه است اینجا
پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
میکند روز سیه بیگانه، یاران را ز هم
خضر در ظُلمات، میگردد ز اسکندر جدا
از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است
چون توان کردن دو یکدل را، ز یکدیگر جدا؟
میشوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگها را میکند فصل خزان از هم جدا
تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من
میشود نزدیکِ منزل، کاروان از هم جدا
از متاع عاریت، بر خود دکانی چیدهام
وام خود,خواهد ز من، هر دم,طلبکاری جدا
چون گُنَه کاری که هر ساعت ازو عضوی برند
چرخ سنگیندل ز من هر دم کند یاری جدا
به رنگ زرد قناعت کن, از ریاضِ جهان
که رنگ سرخ,به خون جگر,شود پیدا
ز هم جدا نبود نوش و نیشِ این گلشن
که وقت چیدنِ گل، باغبان شود پیدا
ز ابر دست ساقی, جسمِ خُشکم,لاله زاری شد
که در دل,هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا
چنین,که, همت ما را بلند ساختهاند
عجب که مطلب ما در جهان شود پیدا
من آن,وحشی غزالم,دامنِ صحرای امکان را
که میلرزم ز هر جانب,،غباری میشود پیدا
گرفتم سهل,سوز عشق را اول,ندانستم
که صد دریای آتش از شراری میشود پیدا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده
.صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان زاده شد
.در جوانی به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد
.در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به ایران بازگشت و به منصب ملکالشعرایی شاه عباس ثانی درآمد
. وی در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عدهای از ارباب هنر گرد او جمع میشدند
. در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و درباغ تکیه در کنار زایندهرود به خاک سپرده شد
No comments:
Post a Comment