۲۷ آبان ۱۳۹۲

ما پیر به روشندلی صبح ندیدیم




چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم
ما پیر به روشندلی صبح ندیدیم
یک بار نجست از دل ما ناوک آهی
از بار گنه همچو کمان گر چه خمیدیم
چون شمع درین انجمن از راستی خویش
غیر از سر انگشت ندامت نگزیدیم
افسوس که با دیدهٔ بیدار چو سوزن
خار از قدم آبله پایی نکشیدیم
از آب روان ماند به جا سبزه و گلها
ما حاصل ازین عمر سبکسیر ندیدیم
بیرون ننهادیم ز سر منزل خود پای
چندان که درین دایره چون چشم دویدیم
هر چند چو گل گوش فکندیم درین باغ
حرفی که برد راه به جایی، نشنیدیم
صائب به مُقامی نرسیدیم ز پستی
از خاک چو نی گر چه کمربسته دمیدیم

صائب


 .صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان  زاده شد

 .در جوانی به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد

 .در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد

. وی در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند 

. در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و درباغ تکیه در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من