October 28, 2013

مر عاشقان را پند کس




مر عاشقان را پند کس، هرگز نباشد سودمند
نی، آنچنان سیلیست آن، کی کِ اش تواند کرد بند؟
ذوق سر ِ سرمست را، هرگز نداند عاقلی
حال دل ِ بی‌هوش را، هرگز نداند هوشمند
بیزار گردند از شهی، شاهان اگر بویی برند
زان باده‌ها، کآن عاشقان، در مجلس دل می‌خورند
خسرو وداع ملک خویش، از بهر شیرین می‌کند
فرهاد هم از بهر او، بر کوه، می‌کوبد کمند
مجنون ز حلقه ء عاقلان، از عشق- به لیلی می‌رمد
بر سُبلت هر سرکشی، کرده است وامق ریشخند
این آسمان گر نیستی سرگشته و عاشق چو ما
زین گردش او سیر آمدی گفتی بِسَستَم چند چند
*
من بس کنم، تو چُست شُو، شب بر سر این بام شُو
خوش غلغلی در شهر زن، ای جان به آواز بلند

دیوان شمس

توضیح: تغییر لغات، ویرایش و تنظیم جدید مبنی بر استنباط و پژوهش شخصی من است و درجهء انحصار و تغییر مکرر در غزل های شمس نیست؛ بنا به تضادی که در طبقاط مردمی و حاکم از بدو تدوین شمس وجود داشته و هست، مصداق مبرم، همیشه بر آن بوده که واقعیت را از روایت کاتبان مزدور به تفریقِ شعور برسانند
دامون

No comments:

Post a Comment

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List