زبانه میکشد هردم،
از هر سو، گدازهء زخمی قدیم خورده، در عمق شانه ام
و دستهای خواهشم
آنروز، چه مُضحک مینمود
نه
عاشقانه نبود این
زخم
نه
دشمنانه نواختی و این
برای من از تو بعید بود
سوزش دردی نشسته بر
عمیق خاطره ام
که به ناچار آهی در
سینه کشیدم برای تو
اشتباه مکن
آنکه در آن روز به
دست باد سپردی تو خویش بودی نه سایه ای از تو
و من در افسوس _ از
این درد بی انکار
دامون
٢٦/٠١/٩٢
No comments:
Post a Comment