۲ مرداد ۱۳۹۶

نه چندان دور



روزی نه چندان دور- داستانم، به پایان میرسد- بر به دست تقدیر
به دستی که، مأمور است و، معذور
دستی که در پناه ِ آستین، خنجری پنهان را در به خَفا
بر به کِتفم، نشانه است
دستی که در بی گناهی تطهیرِ آبی مقدس، سخت میشویَد، بد و خوب مرا به خون
و عاجز از، دوچشم،دو گوش و زبان، مأموریست معذور
***
و اما
در نبود من
زنانی از جنس خواهران یائسه
در بَدر شب،  
 نُقل و خُرما ئی را
بر به شهادت
به بی گناهی خویش
بر به کام تلخ گزندهء پرسشگران نشسته به بُحد
پُر زِ شَهد میسازند
***
روزی نه چندان دور، نشسته
بر به کتفم، چو خنجری


دامون

١٧/٠٧/٢٠١٤

۲۹ خرداد ۱۳۹۶

Paco de Lucia - Entre dos aguas (1976) full video

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۶

بی آنکه من ۲




وقتی سایه ای میگذرد، از کنارِ تو، چو رعد، بی نشان ز تصویری
وقتی کاسه ای، میجنبد به زیر نیم کاسه ای، بی آنکه آبی از آبی
تو گویی، این تصنیفی از انگار را ماند، که در پرده
راز نهان نقش خویش را چو ماه بر پیشانیست
و شعر را
 که من
 زبان الکنش نامم
به گاه تفصیرَش،سروده میشود و میدمد
از درون خویش
 بی آنکه من



دامون

۱۲/۰۵/۹۶