۱ دی ۱۴۰۴

مشق شعر دو




 در میان

آورده در میان

 میان با وسعتی، در حد خیال، سطحی که بستر چیزهاست 


مطلوب

(آنچه در آرزوست)

با بود و نا بود

آرمیده بود؛ هنوز روی معشوق نادیده

نغمه ای او را

از خواب عدم بر انگیخت

و ازسماع آن

او را وجدی ضاهر شد

و از آن وجد

وجودی یافت

بیت:

عشق

شوری در نهاد ما نهاد

جان ما در بوتهء سودا نهاد

عراقی 

  حجم، وقتی زاده میشود که در خوارِ پژواک شود  و در جنبش

به آن معنی که هر واک را

پژواکیست، که در زمان زاده میشود.

عشق 

 در بود ودر نا بود

آرمیده، نادیده

نغمه ای شاید

از خواب عدم بر انگیخته

و ازپژواکش  

وجدی ظاهر 

و از آن وجد

وجودی

**** 

زمان و حجم، بستر واک تا پژواک است، و دست خواهشِ ما دراز برآن

اشتیاق، حال در بعدی مادی یا که معنوی 

هر دو

 یک آهنگ است

با دو سازمتفاوت.

آنچه در آخر تفحیم میشود، اشتیاق است.

در بایِست، باید نقشی را ایفا کرد که تمامن  خودِ ماست و

در الزام

 آنچه درآرزویش هستیم را، مکمل آن سازیم که در جُستُ جویش هستیم

که در پهنهء حیاط

 انگیخته، در جبر زمان و اتفاق دوران.

زمان و مکان

 دو لازمُ ملزوم 

زمان

 بی مکان

فقط

اِنگار است (تخیل است).

 

پس

اشتیاق که سر مایه یِ عشق است

با شوق که جوهرعشق است

شتاب مییابد

از خود بیخود میشود

و از بیخود

ایجاد میشود

موجود میشود . 




دامون 

اول پاییز 2584

22/12/2025



هیچ نظری موجود نیست: