اینجاکارگاه شعر من است حرف هایِ مست من که مَلنگ میزند در تفننی *** دامون
شعری
ترانه ای دیگر نمی آییدم به یاد
از روزگارگذشته در زمان
انگار که دستم نمیرود دگر
به تمنای دست دیگری
و خمیاز ه میکشد فکرم
.به پوچی عشق
بیتوته کرده ام
از جمع عاشقان به دور
بی آنکه سر گیجه ای
.بی آنکه طعمِ تلخی
دامون
۱۱/۰۲/۲۰۱۸
ارسال یک نظر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر