۱۰ تیر ۱۳۹۵

در این گرداب



دراین تیزآب رنج و خون
دراین بیقوله که حتی
نمیروید
نهالِ گندم امید، درونِ شوره زارانش، غبار ِ شب کشیده بُرقه ای تاریک, به روی ِ کوچه بختک وار
تجزائی نمییابی در این ظلمت
میان سبز پاکوبان و آن سبزینهء سمی درون جام
خر دجال میگردد درون کوچه های شهر
نوای ِ شرمگونش لحیب
تند و غربت زاست
بر این طغیان  که اطشان است
دراین خشکیده گورستان
دراین بیقوله که حتی
نمیروید
نهالِ گندم امید، درونِ شوره زارانش


دامون
٠٦/٣٠/٢٠١٦

۵ تیر ۱۳۹۵

خاطره






دستهایی بود در این باغچه، سبز، که تو گفتی در بهار شکوفه داده اند
صدای‌ آب، هر از چند وقت، میشست رکود غبار  را، از برگ برگ ِ  ‌سبز ِما
آسیاب ُمراد میگشت در چرخش زمان، بی آنکه پر شود کاسهء صبر از زُلال ِ بارانی
من ما بود و آرزو  نقشی نه در‌  سرآب

دامون

٢٤/٠٩/٢٠١٣